چرا کتاب


"چرا کتاب نمیخوانیم؟"

 

کتاب بخوانیم و نادان‌تر شویم!

 

فکر میکنم پاسخ به این سوال در پاسخ به یک پرسش مهمتر معنا پیدا خواهد کرد، اینکه چرا باید کتاب بخوانیم؟ صرف نظر از معنای واژه "باید". کشاننده هایی که مارا به سمتی می برند، قرار است نیازهایی را در ما ارضا کنند، وقتی فرد یا جامعه ای نیاز به چیزی را احساس نکند، بدیهی است که به سراغ آن چیز نمی رود. معمولا ما وقتی کارکرد و کاربرد یک شیء یا وسیله و ... را درک و شناسایی می کنیم، می دانیم که کجا ، چه طور و چه مقدار بکار مان می آید. با این پرسش که چرا کتاب نمی خوانیم هم می شود از چنین مدخلی وارد شد؛ اینکه ابتدا دریابیم که چرا جامعه ما، با فرض اعتماد کامل به آمار ها، نیازِ کمی به خواندن کتاب احساس کرده و یا اصلا نکرده است و اینکه چه شده است که پیامد آن را ندیده و یا اینکه اگر نمیخواهد ببیند یا نمیگذارند ببیند، علت کجاست؟ علاوه بر مسئله ی نیاز که مثابه بافت و زمینه ی چنین کنش گری می تواند باشد، عواملی مثل پیدا شدن رقبای جدی و قدرت مندی چون، اینترنت، تلفن همراهِ هوشمند، سیستم های کامپیوتر خانگی و ... نیز، علت های کوچکی نیستند برای این پیش آمد . از طرفی سرعت گرفتن عجیب و غریب زندگی روزمره در تقابل با کندی کنش مطالعه و فرآیند تعویق معناست؛ زیرا که کتاب در مقایسه با یک نوشته در تلگرام، از ما می خواهد، شهوت به دانستن را به تعویق بیاندازیم و ساعت ها با فرمی خاص آن را بخوانیم، به نوعی فرهنگ مصرف گرایی که بدنبال کالایی سازی هر آن چیزی است که وجود داشته باشد، با تلفیق سرعت سرسام آور زندگی های جدید، مخاطب و شهروندی می طلبد که بدنبال فست فود باشد، بدنبال مصرف یک کالای ساده و شیک. مخاطبِ محصول این فضا به جای مطالعه کتاب کاغذی که فرم نشستن و نور و .. ای را میطلبد، به چند خط از فلان کتاب یا چند جمله (سوای بحث جعلی بودن) از فلان شخص اکتفا می کند و نهایتا آن را در صفحات مجازی بازنشر می کند، برای گذران وقت و گاهی هم دیده شدن بواسطه ی همجواری با این متون و مولفان شان.

علت احتمالی دیگر در کمبود میزان مطالعه، تفکر فنی زده حاکم بر قسمت های مختلف سازمان های دولتی و حتی دانشگاهی است. دانش آموزان از سنین دبیرستان یاد می گیرند که همیشه درجه یک ها باید به سمت ریاضی و تجربی بروند و آرمان ناکام پدران و مادران را مبنی بر دکتر و مهندس شدن ارضا کنند و عموما آنهایی که هوش کمتری دارند به سمت علوم انسانی.

ماحصل چنین نطفه ای فقدان تولید گفتمان های مطلوب و فقدان حضور نوابغ در رشته های علوم انسانی در مقاطع بالا، حتی دکتری است. این بی توجهی به این علم تاثیرگذار و مستقیما مرتبط با حوزه اندیشه که قرار است تولید نظریه های عمومی کند و جراحان جامعه و فرهنگ و روان بسازد، چیزی جز ضعف موجود در کنترل و اصلاحات فرهنگی نمی سازد.

 

نمی شود به زور به کسی گفت کتاب بخوان، برخوردی که بسیاری از کتاب خوان ها با کتاب نخوان ها انجام میدهند، چیزی جز مذمت معلول نیست، آنچه علت این پیش آمد را میسازد، شبکه ی پیچیده ای از عوامل است. از عدم آگاهی خانواده ها برای آموزش چنین کنش گری به فرزندان که در قالب انتخاب سرگرمی ها رخ میدهد، تا ضعف شدید آموزش و پرورشی که هنوز به شیوه ی معلم سخن گو کار میکند و خبری از مطالعه جدی غیر درسی و پژوهش و تفکر و خلاقیت نیست، می توان نام برد. راه حلی که می توان داد، نشان دادن پیامد های کتاب نخواندن است به آنهایی که نمیخوانند، هزینه ی ناچیز مادی و وقت اندکی را که نمیگذارند را ارجاع دهیم به آن هزینه و وقتی که در اثر پیامد نخواندن رخ داده است. با آموزش به خانواده ها که مهمترین و موثر ترین نهاد تاثیر گذار بر فرد اند، از طریق رسانه های مختلف، کلاس های اولیا و مربیان مدارس و ... ، می توان به نیازمندی فرد در آینده به کتاب امیدوار بود.

اینکه بگویم فروشگاه‌ کتاب و نمایشگاه هیچ تاثیری بر وضعیت کتاب خوانی میگذارد یا خیر، میبایست سوال پژوهشی تحقیقات در این حوزه باشد. ولی می توان آنچه را که در فروشگاه کتاب یا نمایشگاه رخ میدهد، چنین توصیف کرد: ناشران کتاب های خود را می آورند، دولت برای خرید کتاب تخفیف می دهد، مردم هم با انگیزه های خرید کتاب، پرسه زنی و ... به آنجا می آیند و کتابی را که از قبل خواسته و یا در حین دیدن، خواسته اند، خرید می کنند و بعد از چند روز تمام می شود. پس مهمترین مولفه نمایشگاه کتاب را تجمیع ناشران، تجمیع مردم، بازی و سرگرمی و تخفیف میتوان دانست نه چیز دیگر.

 

  انتشار : ۳۰ دی ۱۳۹۹               تعداد بازدید : 301

دیدگاه های کاربران (0)

اگر به یک وب سایت یا فروشگاه رایگان با فضای نامحدود و امکانات فراوان نیاز دارید بی درنگ دکمه زیر را کلیک نمایید.

ایجاد وب سایت یا
فروشگاه حرفه ای رایگان

تمام حقوق این سایت محفوظ است. کپی برداری پیگرد قانونی دارد.

فید خبر خوان    نقشه سایت    تماس با ما