«در شهر هم درخت توت وجود داشت ولی همه آنها درحیاط خانهها پیدا میشد و درحیاط خانههای مردم قدیم. در زیر درخت یک میز راحتی بود که از مخمل قرمز و کثیف و کهنه و پاره درست شده که پوشالهایش هم بیرون ریخته و وسط آن میز سوراخ بود. پوشال آن میز در اثر نشستن زیاد پف کرده و بصورت رشتههایی بافته شده و آویزان بود. اگر کسی روی آن میز مینشست. دوباره رشتهای تازه از آن آویزان میشد، رشتههایی که زمانی محکم و پر قدرت بود. در درون حیاط روی میز آدم پیری نشسته که سایههای آرامبخش گاهی صورتش را نوازش میداد. آرامبخش به این دلیل که گاهی بدون آگاهی کاری خطرناک انجام میدادم و وارد این حیاط میشدم و کمتر دوباره به آنجا برمیگشتم در همین زمان؛ تابش نور از نوک درخت مستقیم به صورت انسان پیر میتابید و راز کشور دورافتاده را افشا میکرد. به تمام حرکت مسیر نور نگاه میکردم. احساس میکردم که پشتم میلرزد. زیرا آرامش و راحتی از درخت توت نبود بلکه در چشمان آن پیر پیدا میشد. دوست نداشتم که درحیاط دیده شوم. اگرکسی سوال میکرد که درحیاط چه میکنم میگفتم: فقط گشت میزدم.»
مولر به دلیل صراحت گفتار در کتابهایش، جایزه نوبل ادبیات را از طرف آکادمی نوبل دریافت کرد. او پس از دریافت این جایزه طی سخنانی بیان کرد که هنگام نگارش نخستین کتابهای خود مجبور بوده است با ویراستار آلمانیاش در جنگلهای دورافتاده ملاقات کند تا کسی نتواند گفتگوی آنها را بشنود. هرتا مولر تاکنون جوایز ادبی بسیاری مانند: جوایز ادبی کافکا، کنراد، برلین و ... را از آن خود کرده است...
پشتیبانی خرید:
09332126947
nradownload@yahoo.com