شخصیت اول داستان، برادران بسیار زیبا و مشهوری دارد اما خودش نه چهره چندان زیبایی ندارد و نه در سایر کارها موفقیتی کسب می نماید. تازیو تصمیم به خودکشی می گیرد اما هنگامی که بر بالای تپه ای ایستاده زئوس، هنرمند معروف او را از این کار باز می دارد و...
درونمایه ی این اثر حول محور انسان گرایی می چرخد. توجه او به فردیت، آگاهی، آزادی، حق انتخاب برای انسان همگی دستمایه ای می شود برای اعتراض علیه هویت از دست رفته ی انسانی در عصر مدرنیته. در این داستان، جوانی که از زندگی پوچ خود ناامید و مصمم به خودکشی است آگاهانه به دست هنرمندی نابغه به یک شیئ - یک اثر هنری - تبدیل می شود. اثری که همچون کالاهای دیگر، مهر خرید و فروش می خورد، تحسین می شود، مورد استقبال و ستایش مردم در سراسر جهان قرار می گیرد اما رفته رفته هویت انسانی خویش، آزادی، حق انتخاب و داشتن آگاهی و فکر را از دست می دهد. درنهایت او به واسطه ی عشق و امید برای انسان شدن و بازگشت به خویشتن خویش مبارزه می کند.
روایت داستان:
مهمترین عنصر از ساختار این داستان، روایت آن است. ساختار روایی آن ترکیبی است از روایت مدرن و کلاسیک. در مقدمه ی ترجمه ی فارسی این کتاب - به قلم فرامرز ویسی - آمده است: «نوع روایت آن آمیزه ای است از روایت کلاسیک و مدرن. از این رو شکل و محتوای آن مشمول دگردیسی پویایی به زبان رمان شده است که در آن هستی رمان دگرگون شده است.»
نباید علت تلفیق این دو روایت را دگردیسی رمان بدانیم چراکه بیشتر، سردرگمی خود اشمیت به عنوان نویسنده ی اثر در انتخاب قالب موجب این امر شده است. اشمیت در وهله ی اول یک نمایش نامه نویس است و می دانیم که شیوه ی روایت در نمایشنامه با وجود راوی سوم شخص نمایشی می تواند دست نویسنده را در طرح ریزی حوادث و تبیین شخصیت ها باز بگذارد، حال آنکه در نوشتن داستان بلند و رمان، نویسنده با انتخاب نوع روایت خود در حقیقت اثرش را به آن محدود و مقید می کند.
راوی داستان مذکور، اول شخص است. راوی اول شخص برای نقل حوادث محدودیت بیشتری دارد چراکه میزان آگاهی او کمتر است و حوادث از زاویه ی دید یک شخصیت روایت می شود. در این داستان نیز آدام بیس – شخصیت اصلی داستان- روایتگر ماجراست. اما آنچه خواننده در حین خواندن داستان در می یابد آن است که گویی در کنار این راوی اول شخص، ردّپای راوی دانای کل دیگر ی نیز وجود دارد که قدم به قدم آدام بیس را تعقیب می کند، گویی نویسنده نتوانسته است افسار داستان را به دست راوی اول شخص بسپارد و میان روایت کلاسیک (که حضور راوی دانای کل در آن مطرح است) و روایت مدرن (که نقل داستان به شخصیت ها سپرده می شود) تعادل ایجاد کند.
برای مثال در صحنه ی دزدیده شدن آدام بیس بی شک او پس از بیهوشی، از حوادث رخ داده بی خبر است و خواننده این ناآگاهی را بر راوی اول شخص می بخشد و حتی او را توجیه کرده، می پذیرد. اما در اینجا گویی نویسنده نگران نا آگاهی خواننده از حوادث است و از زبان آدام بیس می نویسد:
«می پرسید دزدیدن من چقدر طول کشید؟ بعدها شنیدم سه هفته...» و همه ی شرح ماجرا را به نحوی از زبان او بیان می کند. او بین راوی سوم شخص نامحدود و اول شخص سرگردان مانده است.
ضرباهنگ داستان:
تداوم زمانی داستان نسبت به حجم متن در طول نقل آن، نامنظم است. در فصل های آغازین داستان، شتاب ضرباهنگ منفی است و راوی هیچ عجله ای در نقل حوادث ندارد اما در فصل های پایانی که آدام بیس دچار تحول دوباره ی انسانی می شود این ضرباهنگ شتاب بیشتری می گیرد. اگرچه جذابیت کتاب از اواسط آن بیشتر می شود و خواننده کم کم با این موجودی که متأسفانه به سبب توصیف ناقص نویسنده در ذهن خواننده تصویر چندانی ندارد، خو می گیرد و درگیر زندگی هیجان انگیز او می شود، اما هرچه به پایان داستان نزدیک می شویم نویسنده شتاب بیشتری به خرج می دهد. گویی از این هراس داشته است که حجم متن به نسبت ضرباهنگ منفی بالا رفته و تداوم افزایش یابد. این هراس موجب شده داستان به سرعتی ناشیانه پایان بگیرد؛ سرعتی که در محتوای آن مؤثر بوده است. بی شک خواننده در انتظار آن بوده که آدام بیس برای اثبات انسان بودن خود دلایل با ارزش تری ارائه کند!
شخصیت پردازی:
این اثر اشمیت نیز مانند سایر آثارش هستی وجودی انسان را به تصویر می کشد، وجودی که خود را در شخصیت ها نمایان می کند. ساختار روایی این داستان را می توان به خوبی با نظریه ی کنشی کلود برمون (ساختارگرای فرانسوی) مطابقت داد. برمون معتقد است در گستره ی روایی شخصیت ها، الگوی کنش هستند و بر این اساس دو نوع شخصیت در داستان شکل می گیرد. 1. شخصیت کنشگر (فاعلی) که خود بر دو نوعِ تأثیرگذار و بهبودبخش تقسیم می شود . 2. شخصیت کنش پذیر (مفعولی) که بر دو نوع تأثیرپذیر و قربانی است.
در این داستان نیز با این شخصیت ها روبه روییم: زئوس پترلاما (هنرمندی که تازیو را به آدام بیس تبدیل می کند) شخصیت فاعلی و از نوع تأثیر گذار است چراکه به واسطه ی کنش او مسیر داستان تغییر کرده و شکل می گیرد. آنیبال و دخترش فیونا (که بعدها همسر آدام بیس می شود) شخصیت های فاعلی و بهبود بخش هستند و با کنش های خود وضعیت نامتعادل داستان را به وضعیت متعادل تبدیل می کنند و ساختار روایی را شکل می دهند. و آدام بیس شخصیت مفعولی و از نوع قربانی و تأثیرپذیر است که کنش هایش به سبب کنش شخصیت های فاعلی شکل می گیرد.
اما آنچه بیشتر درباره ی شخصیت ها به چشم می آید تقابل و تضاد آشکار آنها دربرابر هم است. شخصیت ها ی قهرمان داستان بی نهایت قهرمانند و شخصیت های ضد قهرمان در منتهای درجه ی منفی خود، که این امر اثر را به آثار کلاسیک و حتی رمانس هایی که شخصیت های تیپیک داشتند نزدیک می کند. این نوع شخصیت پردازی «زمانی که یک اثر هنری بودم » را به یک اثر نمادین تبدیل می کند و هرکدام از شخصیت ها نماینده ی قشر خاصی از بشر می شوند...
پشتیبانی خرید:
09332126947