خانه آنلاین محصولات فایلی

علیرضا احمدیان درکتاب صوتی مراقب باشید! مغز شما دشمن شماست، به شما کمک می‌کند تا از دید دیگری به واکنش‌های مغزی و عصبی ذهن خود بنگرید. کتاب صوتی مراقب باشید! مغز شما دشمن شماست، در تلاش است با زبانی آسان و شیرین و هر چند کوتاه برای لحظاتی مغزتان را از جای خود بیرون بیاورد و اتفاقات و واکنش‌های درون آن را برای شما به تصویر بکشد تا بتوانید با تحلیل و تفسیر و با کمک دانش خود، تجربه‌های دیگران و دیگر متخصصان علوم رفتاری و مشاوران با عیب‌یابی بیشتر، مشکلات مغزتان را به میزان ممکن حل یا در صورت سخت و دشوار بودن مشکلات و پیام‌های اشتباه آن را درمان کنید. انسان‌ها به راحتی به این تفکر که «من دارم اشتباه می‌کنم و باید استراتژی‌هایم را اصلاح کنم» دست پیدا نمی‌کنند؛ اشخاصی که دارای خودآگاهی نسبی هستند قادرند، به این درک و بینش از خودآگاهی برسند تا بتوانند از این نگاه سه‌ بعدی به کنش‌ها و واکنش‌های عصبی خود نگاه کنند. تعداد کمی از افراد جامعه به این آگاهی دست پیدا می‌کنند، زیرا مسیر دشواری است و البته به خاطر وجود ابعاد و ریشه‌های قدیمی ضمیر ناخودآگاه این تسلط و خودآگاهی هیچ‌گاه کامل نمی‌شود. این شناخت از نورولوژی و مدل رفتاری مغزتان درصد ناچیزی از کل آن خواهد بود و در مجموع شناخت عمیق و جامعی نیست.

در بخشی از کتاب صوتی مراقب باشید! مغز شما دشمن شماست می‌شنویم:

تاکنون به این موضوع اندیشیده‌اید که چرا تمایل شدیدی به معاشرت؛ همکاری؛ شراکت؛ دوستی و یا انتخاب همسر از بین افراد هم‌فکر و شبیه خود را داریم؟ چرا سایر افرادی را که شباهت کمتری به ما دارند، کنار می‌زنیم؟ بله این نیز از نیرنگ‌های مغز ما است. مغز به‌طور نژادپرستانه برای اینکه جهت پردازش و تحلیل اطلاعات جدید به خود زحمت اندکی دهد، تلاش می‌کند تا ما را به‌طور فردی دارای معاشرت هم‌گون درآورده و از موهبت مصاحبت و هم‌اندیشی با سایر صاحبان اندیشه‌ها و افکار که گاهی می‌تواند برای ما حامل حکمت‌ها و نکات متحول‌کننده‌ای باشد، محروم سازد. گاهی یک فرد دیوانه، یک کارتن‌خواب، یک فرد مست و معتاد، یک رهگذر، یک عابر یا گاهی یکی از هزاران فردی که به دلایل مختلف معاشرت و هم‌نشینی با آن را دون از شأن خود یا کم‌مرتبه می‌پنداریم، می‌توانند حامل پیامی حکمت‌آفرین برای تحول در زندگی ما یا حتی بشریت باشد. در تجربه‌ی شخصی و در طی سال‌ها انجام کار روان‌درمانی تاکنون صدها نکته متحول‌کننده از مراجع‌کنندگانم شنیدم که بخشی از زندگی مرا دستخوش تحول نموده است. اگر در این مسیر به‌اشتباه به حرف مغزم گوش می‌کردم که این‌ افراد بیمار چه حرفی برای گفتن دارند؟ ممکن بود از بسیاری تحولات فکری در زندگی عقب بمانم؛ اما تجربه و مطالعه‌ی کتاب‌های مختلف به من گوشزد نمود که گاهی جامعه اندیشمندان و افراد هوشمند را به جرم دیوانگی به تیمارستان منتقل می‌کند و به او برچسب توهم می‌زند. اگر به تحولات بشری نگاه کنیم، جامعه برادران وایت را متوهم پنداشت، گالیله را محکوم به تکفیر (کفر) نمود، ادیسون را به کندذهنی و کم‌هوشی مبتلا کرد و بسیاری مخترعان را یا شیاد یا دیوانه پنداشت؛ اما همیشه این‌طور نیست و گاهی حکمت را باید از زبان دیوانگان شنید؛ کمااینکه بزرگان جهان مانند حضرت علی (ع) اشاره داشتند: حکمت را بگیرید حتی از دهان سگ یا از زبان کافر؛ در نتیجه این درس بزرگی برای ماست که از محدودیت فرمان مغزمان عبور نموده و دایره‌ی ارتباطات خود را برای بهتر شدن و ترسیم دنیایی بزرگ‌تر توسعه بخشیم. به یاد دارم که روزی برای معاینه و مصاحبه با یک بیمار دچار اسکیزوفرنی به بیمارستان روان‌پزشکی رفته بودم. هیچ‌گاه جمله‌ی جالبی را که از او شنیدم، فراموش نمی‌کنم. او گفت: «گوش خَر بفروش و دیگر گوش خَر». بعدها متوجه شدم که این جمله از مولانا است. به تعبیر این فرد گاهی برای پیشرفت باید به حرف‌های بی‌محتوای مردم بی‌خرد گوش نکرد و از آن عبور نمود. این جمله‌ی فراموش‌نشدنی چنان تأثیری بر من داشت که گاه آن را برای برخی از مراجعه‌کنندگانم تجویز می‌کنم...